۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

انسان کامل



انسان کامل





آمد و خورشید را آواز داد


قمریان خسته را پرواز داد






گفت ای احساس قربانی شده


ناله ی در سینه زندانی شده






خستگی می بارد از گفتار تو


رنگی از شک دارد استغفار تو






باید از جا خاست ، تا محراب رفت


پا به پای شعله ها بی تاب رفت






کوچ را با شیوه ی ترتیل خواند


درد را، با حلق اسماعیل خواند


۱ نظر:

لطفاً نظرات خود را در مورد این وبلاگ توضیح دهید
متشکرم