به نام خدا
روز و شب پروانه وار من در کنار آتش شمع فروزان وجودت سوخته ام و ساخته ام ، اما نمی دانم چرا من نمی شم خاکسترت تا شوم محو سجود آتش عشقت روز و شب دیوانه وار باغبان باغچه ام ، باغچه ای لبریز از گلهای بهشت با عطر بوی تازه اش مست میُ مدهوش گل اما نمی دانم چرا با چیدنش بیگانه ام روز و شب ماهی وار غرق دریای وجودت گشته ام با آب پاک دریای تو همراهی ام با جزر ومد بالا و پایین می روم اما نمی دانم چرا طوفانیِ دریای تو در ساحلش جان میدهم اما نمی میرم چرا؟ در حسرت و حیرانم.
علی ابوترابی اناری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرات خود را در مورد این وبلاگ توضیح دهید
متشکرم